نویسنده: مریم مشهدی علی پور




 
در جاهلیت، ازدواج به روش‌های مختلفی انجام می‌شد و با توجه به وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، ازدواج‌های گوناگونی در محیط جزیرةالعرب وجود داشت.

بعوله:

ازدواج رایج بین اهل جاهلیت همان ازدواج معمول در زمان ما بود، یعنی ازدواجی که بر پایه‌ی خواستگاری، ایجاب و قبول و مهریه است که به ازدواج «بعوله» معروف بود. این ازدواج در جاهلیت ودر همه‌ی جزیرةالعرب خصوصاً هنگام ظهور اسلام رواج داشت. (1)

شغار:

نکاح شغار، نکاح شغار، نوعی زناشویی تعویضی بود؛ یعنی مردی مهر همسرش را ازدواج دختر یا خواهرش با مرد دیگری قرار می‌داد که در این نوع ازدواج آن دو زن مهر همدیگر محسوب می‌شدند. (2) برخی بر این باورند که این ازدواج، محدود بین خویشاوندان بود (3) که نوعی ازدواج بدل محسوب می‌شد. (4) این ازدواج که از آثار وضع اقتصادی نامطلوب آن جامعه بود، بین طبقات فقیر و اعراب صورت می‌گرفت که از این طریق از عهده‌ی مهر برمی آمدند. نگرش منفی به این نوع ازدواج وجود نداشت، (5) گاهی نیز این ازدواج بدون رضایت آن دو زن صورت می‌گرفت. (6)

تبادل زوجات:

در این ازدواج، دو مرد برای مدتی خود را با یکدیگر مبادله می‌کردند. معمولاً این ازدواج به صورت موقت و در بعضی قبایل، در اعیاد و ایام حج انجام می‌گرفت و نشانه رفاقت و دوستی بین دو دوست محسوب می‌شد. (7)
در این نوع ازدواج، معمولاً پیشنهاد دهنده با الفاظی خاص، درخواست خود را به مرد دیگر اعلام می‌کرد. «انزل لی عن امرأتک، انزال الی عن دابتک، انزل لک عن دابتی و ...؛ به نفع من از زنت پیاده شو و کنار رو، و من نیز از زنم به نفع تو پیاده می‌شوم.» (8) این ازدواج بدون مهر و از طریق مبادله انجام می‌گرفت. (9)
در تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیه‌ی 53 سوره‌ی احزاب داستانی است که بیانگر وجود این سنت در جاهلیت است: آورده‌اند روزی عینبة بن حصین، از رؤسای قبایل عرب، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و در حالی که آن حضرت در حجره‌ی عایشه نشسته بود، بدون اجازه وارد خانه‌ی آن حضرت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا بدون اجازه داخل شدی؟! گفت: یا رسول الله من تا کنون برای ورود به هیچ خانه‌ای از صاحب آن خانه اجازه نگرفتم. سپس افزود: این بانوی گلرخ کیست که در کنار تو نشسته است؟ حضرت فرمودند: این عایشه است. عینیه گفت: افلا انزل لک عن احسن الخلق: خواهی که من برای تو از نیکوترین خلق خدا فرود آیم، کنایه از زنش بود که با عایشه مبادله کند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خدای متعال این کار را حرام کرده است. وقتی بیرون رفت، عایشه گفت: او کیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او احمق است و با این حماقت که می‌بینی، رئیس قوم خود شده است. (10)

ضیزن (مَقُت):

از ازدواج‌های معروف جاهلی که آن را حرام نمی‌شمردند، ازدواج با زن پدر بود. در جاهلیت بعد از مرگ شوهر، همسر او به پسر بزرگ شوهر تعلق می‌گرفت. او تمایل خود را با انداختن پارچه ای، بر روی آن زن اعلام می‌کرد. در این صورت، مالک او می‌شد؛ اگر می‌خواست با او ازدواج می‌نمود و اگر هم مایل نبود، او را از ازدواج منع می‌کرد، تا اینکه پسر می‌مرد و زن صاحب ارث می‌شد، مگر اینکه زن با بخششی به آن پسر، خودش را آزاد می‌کرد. (11) البته اگر پسر بزرگ تمایلی به آن زن نداشت، این حق به پسر کوچک‌تر می‌رسید و اگر میت فرزندی نداشت، به نزدیکان او می‌رسید. این ازدواج نیز بدون عقد و مهر انجام می‌گرفت. (12)
گاه از یک مرد چندین زن برجای می‌ماند که بین پسران و خویشاوندان نزدیک تقسیم می‌شد. این ازدواج از ازدواج‌های معروف جاهلیت بود، ولی شیوع زیادی نداشت، چرا که مردم عرب آن را زشت می‌پنداشتند و افراد کمی به چنین ازدواجی تن می‌دادند، لذا این نکاح مَقت (زشت) (13) نام داشت و بچه‌ای که گاه از این طریق متولد می‌شد به مقیت معروف بود. (14)

متعه:

اصل در ازدواج این است که غیر محدود و دائمی باشد و به وسیله‌ی طلاق یا مرگ یکی از زوجین نقض شود، ولی گاه ازدواج به صورت موقت انجام می‌گرفت. این ازدواج هنگام ظهور اسلام در جزیره العرب رایج بود و شیوع آن بیشتر در هنگام جنگ یا سفر بود. (15)
هنگامی که مدت ازدواج تمام می‌شد، عقد فسخ و مرد از زن جدا می‌شد. زن باید بعد از جدا شدن از مرد مانند ازدواج دائمی عده نگه می‌داشت. (16) بچه‌ای را که از طریق ازدواج موقت به دنیا می‌آمد، اغلب به مادر نسبت داده می‌شد؛ زیرا در بیشتر مواقع، پدر از مادر جدا می‌شد و به مکان دیگری می‌رفت و رابطه‌ی بین آن دو از بین می‌رفت. (17)

ظغینه (سبیات):

در جاهلیت قبیله‌ای که در جنگ پیروز می‌شد، اموال قبیله دیگر را غارت می‌کرد و زنان و مردان را اسیر می‌کرد. زنان به عنوان سهمی در بین افراد تقسیم می‌شدند و مرد به سبب مالک بودن او حق استمتاع از او را هم داشت. اگر از قبیله‌ی زن برای آزادی او فدیه نمی‌دادند، او به عنوان کنیز فروخته می‌شد. فرزندانی را که از این طریق به دنیا می‌آمدند، اولاد سبیه یا اولاد اخیذه نامیده می‌شدند. (18)
اسیر شدن زن ذلت و عاری بزرگ برای مردان بود و به همین سبب در جنگ‌ها تمام تلاش خود را به کار می‌بستند که مغلوب نشوند و زنان اسیر نگردند. اسیری زنان در جنگ‌ها و ازدواج با آنها امری شایع در نزد بیشتر قبایل بود و هدف برخی از افراد از جنگیدن به شمار می‌رفت. (19)
این ازدواج بدون مهر و عقد انجام می‌گرفت؛ زیرا زن اسیر بود و هیچ اختیاری نداشت. (20)

خطف (ربودن):

این نوع ازدواج زمانی واقع می‌شد که شخصی زنی را از قومی می‌ربود و با او ازدواج می‌کرد. در جاهلیت گاه مردی قوی، از زنی خوشش می‌آمد و مجذوب او می‌شد، لذا برای رسیدن به معشوق او را می‌ربود. این کار بیشتر در قبایل ضعیف صورت می‌گرفت، چرا که کسی جرئت نداشت به قبایل قوی تجاوز کند. چنان که آورده‌اند عروة بن الورد، از صعالیک عرب، زنی از بنی عامر بن صعصعه را به نام لیلی اسیر کرد و حدود ده سال با وی زندگی کرد و از وی بچه دار نیز شد. (21)

ح - روسپی گری در جاهلیت

در جاهلیت برخی از دختران و زنان با مردان متعدد رابطه داشتند که به دلایل و روش‌های گوناگون انجام می‌گرفت.

بغایا (ذوات الرایات):

به زنایی که برای به دست آوردن پول صورت می‌گرفت، بغاء اطلاق می‌شد. این نوع رابطه‌ی زن با مرد بدون خواستگاری و مهر صورت می‌گرفت و به زنان معین، معروف به ذوات الرایات (پرچمداران) محدود بود و افراد بسیاری می‌توانستند از آنها بهره برند. اگر فرزندی نیز متولد می‌شد، از شخصی که معروف به قافه بود دعوت می‌شد و او این فرزند را به پدرش ملحق می‌ساخت. (22) ثروتمندان عرب کنیزان زیبا و زنان بی بند و بار را با انعقاد قراردادی جمع می‌کردند و آنها را نزد اساتید فن، رموز ادب و موسیقی و عشوه گری می‌آموختند و هر یک را در منزل مهایی جا می‌دادند و بر بام آن، پرچمی قرمز نصب می‌کردند که حاکی از آزادی ورود همگان داشت. (23)
این نوع روابط در جاهلیت زنا محسوب می‌شد و قصد کسانی که این عمل را انجام می‌دادند، خاموش کردن شهوت و به دست آوردن پول بود. البته یادآوری این نکته ضروری است که این نوع روابط به علت زشت و پست بودن زنا، شیوع چندانی نداشت.

استبضاع:

گاه مردی فرزندی با قیافه و شکل خاص یا صفاتی ممتاز مانند نجیب، دلیر، شجاع، بخشنده، شاعر، سخنور و ... می‌خواست و به دلیل اینکه خود متصف به این صفات نبود، همسرش را نزد مردی که چنین ویژگی‌هایی داشت، می‌فرستاد تا باردار شود. (24) آن زن در طی این مدت با کس دیگری هم بستر نمی‌شد تا بارداری او آشکار شود و این فرزند به شوهر زن نسبت داده می‌شد. (25)
لقمان بن عاد خواهری داشت که شوهرش مرد ضعیفی بود و مایل بود که او نیز پسری مانند برادرش در عقل و ذکاوت، داشته باشد. به زن برادرش گفت: شوهر من مرد ضعیفی است؛ اجازه بده، امشب من با برادرم هم بستر شوم. (26) او نیز اجازه داد. او از برادرش حامله شد و پسرش لُقیم، مصغر لقمان، متولد شد.
نمربن تولب این داستان را این چنین به تصویر می‌کشد.

لُقَیم بن لُقمان من أخته *** فکان ابن أخت له وابنما
لیالی حمِّق فاستحصنت *** الیه فغّربها مُظلما
فأحبَلَها رجلّ نابه *** فجاءَت به رجلاً محکما (27)

همچنین آورده اند: زنی، جاریة بن سلیط را دید که مرد زیبایی بود. به وی تمکین داد تا اینکه حامله شد. وقتی مادرش فهمید، دختر را برای این کار ملامت کرد، ولی وقتی جاریه را دید، زیبایی جاریه وی را چنان مجذوب کرد که از دخترش معذرت خواهی کرد و گفت: بمثل جاریة فلتزن الزانیه، سرّا و علانیة؛ با مردی مثل جاریه باید زن زناکار، پنهان و آشکار زنا کند و این حرف او ضرب المثل گشت. (28)
همچنین داستان دیگری نیز در این زمینه آورده‌اند که روزی فاطمه دختر مر، که زنی کاهن بود، عبدالله پدر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید و در صلب او نوری دید. می‌خواست که این نور به وی منتقل شود و او به آن نور حامله شود. از وی تقاضای ازدواج کرد و به وی وعده داد در ازای قبول ازدواج صد شتر به عبدالله هدیه کند. ولی عبدالله بن عبدالمطلب این درخواست را نپذیرفت. (29)
از نمونه‌هایی که بدان‌ها اشاره شد، آشکار می‌شود که این ازدواج با درخواست و اعلام آمادگی زن و دختر نیز صورت می‌گرفت و آنها هم به دلایل متفاوتی از مردان بضع می‌خواستند و فقط به این صورت نبود که مردان زنان خود را برای بضع نزد کسی بفرستند.
همچنین از نمونه‌ی جاریة بن سلیط به خوبی روشن می‌شود که درخواست تمکین زن از جاریه برای به دنیاآوردن بچه‌ی زیبا نبود، بلکه به سبب زیبایی جاریه مجذوب او شد. البته می‌توان گفت این دو مثال ارتباطی با استبضاع ندارد. این رابطه رابطه‌ای نادر در جاهلیت بود و غیر از مردانی که مشکل بچه دار شدن داشتند، کمتر کسی به این کار تن می‌داد؛ زیرا با غیرت و تعصب عرب منافات داشت. (30)

رهط:

این نکاح به تعدد ازدواج معروف بود. گاه عده‌ای از مردان قبیله که تعدادشان معمولاً از ده نفر تجاوز نمی‌کرد، با رضایت هم با زنی رابطه برقرار می‌کردند و مخارج او را متکفل می‌شدند. (31) اگر فرزند حاصل از این رابطه دختر بود، زنده به گور می‌کردند یا نامی بر وی می‌نهادند و زن در نزد خود نگه می‌داشت؛ زیرا هیچ کدام از مردان آن دختر را نمی‌پذیرفتند؛ ولی اگر پسر بود، چند روز پس از تولد، آن زن همه‌ی مردها را فرا می‌خواند و بچه را به یکی از آنها ملحق می‌ساخت که در این صورت مرد حق امتناع نداشت. (32)
گاه نیز چند برادر زوجه‌ای مشترک اختیار می‌نمودند. (33) در این صورت زن به طور رسمی، همسر برادر بزرگتر محسوب می‌شد، ولی بقیه‌ی برادران نیز حق استمتاع داشتند و هر کدام در زمان خلوت با زن عصایی جلوی درخانه می‌گذاشت تا علامتی باشد برای اینکه یکی از آنها در خانه است و کسی دیگرداخل نشود؛ ولی در شب حق استمتاع فقط با برادر بزرگتر بود. (34)
این نوع رابطه نیز به ندرت در میان اعراب شیوع داشت (35) و از عیب‌های بزرگ به شمار می‌آمد؛ چنان که اروی دختر حارث بن عبدالمطلب به هنگام سرزنش عمروبن عاص که حاصل چنین ازدواجی بود، (36) به او می‌گوید: به خدا تو از قریش نیستی. هنگامی که به دنیا آمدی، شش مرد بر سر تو اختلاف و دعوا داشتند. مادرت را در ایام حج با مردان بدکاره می‌دیدم. وقتی که تو به دنیا آمدی، از مادرت پرسیدم، بچه ات از کیست؟ گفت: همه‌ی اینها با من بوده اند. ببینید به کدام شبیه‌تر است. تو را به عاص بن وائل، مردی که شترکش قریش شمرده می‌شد و از همه ناپاک‌تر بود، شبیه‌تر یافتند. (37)

مضامده:

گاه در جاهلیت، بر اثر اوضاع اقتصادی نامناسب، مخصوصاً در سال‌های قطحی، زنان فقیر برای تأمین معاش خود به این رابطه پناه می‌بردند (38) تا از طریق وقف کردن خود برای مردان ثروتمند، مال و طعامی به دست بیاورند و به سوی خانواده‌ی خود برگردند و آنها را از گرسنگی و مرگ نجات دهند. در اشعار عرب نیز آمده است که ضمد عملی زشت در بین آنها بود و انگیزه‌ای جز فقر نداشته است. شاعری در این باره می‌گوید:

«لا یخلص الدّهر خلیلٌ عشرا
ذات الضماد أو یزورُ القبرا
انی رأیتُ الضمد شیئا نکرا (39)

در سالهای قحطی بیشتر از ده روز نمی‌توانست دوام بیاورد و گاه مجبور می‌شد که همسرش را برای مضامده بدهد؛ زیرا اگر این کار را انجام نمی داد، پس از چند روز از گرسنگی می‌مرد.»
از جمله‌ی این زنان اسماءالثمریه از زیباترین زنان عرب بود که با‌هاشم بن حرمله مضامده کرده بود. (40)

مخادنه:

خدن به معنای دوست، رفیق و معشوق است. در جاهلیت، معاشرت گروهی از مردان با زنان را که به صورت مخفیانه انجام می‌گرفت، مخادنه می‌گفتند که تعداد این مردان معمولاً کمتر از ده نفر بود. (41) این رابطه و دوستی به قدری آشکار نبود که معروف به فحشا بشوند و کاملاً هم مخفی نبود که کسی نفهمد. از آنجایی که جامعه‌ی عرب جاهلی فقط آنچه آشکار بود مایه‌ی ذلت می‌دانستند، این نوع معاشرت را عار نمی‌شمردند؛ زیرا آنها بر این باور بودند: «ما استتر بأس و ما ظهر لوم؛ (42) آنچه محرمانه و پنهان است، مانعی ندارد و آنچه آشکار است، مایه‌ی عار می‌باشد». آنها مرد را دوست زن و زن را دوست مرد می‌شمردند و اعتقاد داشتند که اگر هر دوی این‌ها بر این دوستی راضی باشند، این نکاح از طریق ایجاب و قبول رضایت انجام گرفته پس حلال است. (43)
همچنین آورده‌اند که مخادنه نوعی از تعدد ازدواج بود که نزد قبایلی که دختران بر اثر زنده به گور کردن کم شده بود، انجام می‌گرفت. (44) ولی چنان که قبلاً گذشت زنده به گور کردن دختران تا آن حد نبود که باعث کم شدن دختران شود.

زنا:

هم بستر شدن مرد با زن نامحرم به قصد استمتاع زنا است. زنا از قدیمی‌ترین ظواهر اجتماعی است که در میان بشر بوده است. با دقت نظر در آنچه گذشت، به خوبی روشن می‌شود که بیشتر نکاح‌ها و روابط جاهلی زنا محسوب می‌شد و هر نکاح بدون عقد و صداق، زنا به حساب می‌آمد.
اخبار نشان می‌دهد که در قبایلی، زنان در غیاب شوهران زنا می‌کردند و همچنان که از کلماتی همچون دیوث و مذاء آشکار می‌شود، گاهی آنها این کار را با علم زوج انجام می‌دادند. (45)
گاهی مرد زمانی که قصد سفر داشت برای احتیاط دو شاخه‌ی درخت را که به عقدالرتم معروف بود، به هم می‌بست و زن را قسم می‌داد که در غیاب او خیانت نکند. معتقد بودند که اگر زن بر عهد خود وفادار باشد و خیانت نکند، آن دو شاخه به همان حال باقی می‌مانند و اگر آن دو از همدیگر جدا شدند، دلیل بر خیانت زن در غیاب مرد است. (46)
گاهی نیز مردی از زنی خوشش می‌آمد و برای رسیدن به آن زن، شوهرش را می‌کشت تا با او هم بستر شود؛ چنان که عمروبن معدیکرب در بازار ذی المجاز زنی را دید که زیبایی آن زن او را مجذوب خود کرد و برای رسیدن به او، همسرش را کشت و با او هم بستر شد. (47)
گاهی مردی با زن مورد علاقه‌اش زنا می‌کرد و به آن افتخار هم می‌کرد ولی همسرش را از اینکه با کسی زنا کند منع می‌کرد و در موردش غیرت و تعصب شدیدی به خرج می‌داد. امرؤالقیس غیرت خود به همسرش را این چنین به تصویر می‌کشد:

الم ترنی اُصبی عَلَی المرء عِرسه *** و اَمنع عِرسی أن یزن بها الخالی (48)

اگر مردی با چند یا چندین زن و دختر رابطه برقرار می‌کرد، فقط به او لقب هوس ران می‌دادند و مطرود جامعه نمی‌شد و می‌توانستند مانند دیگر مردمان عادی، در اجتماع زندگی کنند و از تمام حقوق اجتماعی برخوردار باشند، بی آنکه در برابر جامعه احساس انفعال و سرافکندگی کنند؛ اما زنان زناکار مشمول این گونه چشم پوشی‌ها نمی‌شدند. زنان و دختران روسپی صفت، در نظر مردم اعتباری نداشتند و غیرت مردان عرب آن را بسیار زشت و پست می‌شمرد.
البته برخی از این روابط، روابطی شایع در بین آنها نبود، مانند رهط و بغایا، و روابطی همچون مضامده، نتیجه‌ی فقر اقتصادی حاکم بر آن جامعه بود که بعضی از زنان برای به دست آوردن روزی از آن استفاده می‌کردند و همچنین رابطه‌ی بغاء را کنیزان انجام می‌دادند که از خود اختیاری نداشتند. به هر حال، چنین روابطی به سبب زنا بودن، در بین مردم عملی زشت و قبیح پنداشته می‌شد و عملی شایع و معمول در بین آنها نبوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 533.
2. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج7، ص 553.
3. ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 85 (شغر)؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج3، ص 306، (شغر).
4. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 538.
5. همان.
6. نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 37.
7. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 34.
8. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537، نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 32.
9. جوادعلی، المفصل، همان.
10. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج16، ص 11 و 12.
11. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج8، ص 133 -139، جوادعلی، المفصل، همان، ص 535.
12. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 29.
13. همان، ص 35.
14. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537.
15. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 35.
16. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537.
17. همان.
18. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 34.
19. همان، ص 36.
20. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 546.
21. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج3، ص 38؛ ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 36.
22. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 540.
23. نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 35.
24. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 4.
25. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 539.
26. شاید در آن زمان رابطه برقرار کردن با برادرحرام نبود.
27. جاحظ، عمربن بحر، البیان و التبیین، ج1، ص 184؛ جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، ج1، ص 21، شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص 212.
28. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 21.
29. ابن هشام، السیرة النبوة، ج1- 2، ص 155.
30. حوفی، احمد محمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 248.
31. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 539.
32. همان.
33. لینتون، رالف، سیر تمدن، ص274.
34. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 540 و 541.
35. حوفی، احمد محمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 251.
36. عمروبن عاص حاصل ازدواج رهط بود و ابوسفیان تا آخر عمر مدعی بود که عمرو پسر اوست. ولی چون عاص بن وائل به لیلی مادر عمرو پول بیشتری داده بود، به او ملحق ساخت. نک: نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 31.
37. بهشتی، احمد، زنان قهرمان، ج1، ص 93 و 94.
38. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 23.
39. ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص 84 (ضمد)؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج5، ص 75 (ضمد).
40. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج15، ص 87؛ الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 24.
41. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 546.
42. همان؛ طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج8، ص 193.
43. همان.
44. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 25.
45. همان، ص 38.
46. ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص 133 (رتم).
47. قالی، ابوعلی، ذیل الاغانی و النوادر، ج2، ص 150.
48. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 207 (خلاء).

منبع مقاله :
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعه‌ی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول